اشعار جدید مرا در فیس بوک بخوانید

 

                                           از مجموعه شعر آماده انتشار

                                " آب از سر نیلوفرها گذشته است "

 


در آغاز

بنفش بودیم

توی پیراهن بنفشه ها آواز می خواندیم

نه دلهره ی بادهای سوسیالیسم را داشتیم

نه نگران ابرهای تروریسم بودیم

برعکس اورهان ولی

من خواب عشق می دیدم

تو خواب استخوان !

 

آنقدر بنفشه بودیم که نمی دانستیم

کاج های کوچه ، سیاست را به نرخ گندم خریده اند

و بلوط های محله دختران خیزران اند

که زیر تحمل سنگ

زنده به گور می شوند !

 

آنقدر بنفشه بودیم که گلدان های لب حوض

یکی یکی اقتدا می کردند به عشق ما

ماه به حنجره ی آب می ماسید

و ما بنفشه را با حروف بزرگ می نوشتیم روی پیشانی باد

و باد شمایل قانون نداشت    از دموکراسی بگوید    

ابتر نبود   از بروکراسی بگوید   

جهان   آغشته به بنفشه بود !

 

آنقدر بنفشه بودیم که پروانه های زرد

روی آسمان هفتم ما

رستگار می شدند

و سهم ما از این بنفش های مجهول

گرفتن مچ بنفشه هایی بود

که هم زاد دکارت بودند

تابع نیستی

من عشق می ورزم

پس نیستم !